عليرضاعليرضا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

بچه شير بابا

کنجکاوی

سلام موش موشک بابا چند وقتیه که واست مطلب ننوشتم دلم میخواد امروز متفاوت تر بنویسم تا دیر نوشتنم جبران بشه تازه گیا من متوجه شدم که حتی لحظه ای نمیتونم از یاد شما غافل بشم همیشه و در همه حال اون صورت معصومت جلوی چشامه و به این فکر میکنم که این چند ساعت که من خونه نیستم بنده خدا مامانت چه زحمتی میکشه  آخه تازه گیا کنجکاویت گل کرده و حتی وسط شیر خوردن دست از کنجکاویت بر نمیداری وهمش دلت میخواد که باهات بازی کنیم و تو قهقهه بزنی نمیدونی که چقدر تو زندگیمون بذر شادی پاشیدی الهی که قربونت بره بابا اون چشای براقتو که به هر کی میدوزی نمیتونه ازت دل بکنه واقعا که جذابند. امروز دوباره یه حکم جدید و یه موهبتی دیگه که خدا بواسطه تو بمن داد ناز پس...
26 بهمن 1391

گله شیطنت

سلام گل پسر بامزه باباومامان بذار امروز یه ذره باهات مث بزرگترا حرف بزنم امروز میخوام ازت گله کنم آخه میدونی شیطنتات دیگه از حد گذشته تا اونجا که گریه مامان جونو در آوردی گاهی اوقات تا ساعت ١٢شب نمیخوابی وقتای شیر خوردنت یه قلپ شیر میخوری ١٠دقیقه اینور اونورو نگاه میکنی ازوقت خوابت هم که میگذره نق میزنی اونقد کهحوصلههممونوسر میبری بعضی شبا صدای گریه مامانت منو از خواب بیدار میکنه میبینم که شازده پا شده واسه خودش داستان تعریف میکنه وتوقع داره باهر جمله یه قلپ شیر هم بخوره خلاصه بابا جون خوابو از چشای مامان گرفتی پسر نازم مامان جون گناه داره یه ذره اگه میتونی حواست بهش باشه نذار ذره ذره اب شه بهش کمک کن تا بتونه شمارو بزرگ کنی بعد بشی مرد خونه...
26 بهمن 1391

یاد بود

سلام عسل شیطون بابا احتمالا وقتی بزرگ بشی با خوندن این وبلاگ متوجه میشی که بابا چقده سرش شلوغه که دیر به دیر واست مطلب مینویسم ولی همیشه میخوام اینو بدونی  حتی اون لحظه هایی هم که نمینویسم به یادتون هستم من با مامان جون وشما روحیه میگیرم و تمام خستگیهام با یاد شما  از بین میره بگذریم ،٩/١٠/١٣٩١ من وتو مامان جون رفتیم شمال واسه عروسی دختر عمو رضا جالبه که اسم اقا داماد هم علیرضاست وبقول عمو جون علی میشا ،شب قبل از جشن با هم رفتیم بابلسر پیش اقاوحید داماد دایی حمید آخه اوناهم تصمیم دارند بعد از عروسی شمال زندگی کنن اونشب تا دیر وقت نشستیم فیلم دیدیم وباهم صحبت کردیم  صبح هم رفتیم لب دریا واین اولین باری بود که شما دری...
26 بهمن 1391
1